هدیه امام رضا، امیررضا

باباجون و مامان جون ودایی ها اومدن دوباره رفتین آبشار و دوباره بلا سرت اومد از ماشین که پیاده شدی یه لچظه ازت غافل شدیم پریدی جلوی یه ماشین خدا رحم کرد که ماشینه خیلی یواش راه می رفت فقط زمین خوردی و صورتت زخم شد اونجا 2تا پله ی تخت ها رو فکر کنم 20 بار رفتی بالا و اومدی پایین فکر کنم پله بالا و پایین رفتن تمرین میکردی ...

رفتیم پارک ملت یه سری حیوان هم اونجا نگه میدارن مثل بز گوزن، شترمرغ و انواع پرندگان تو هم کلی علف به بزها و گوزن ها دادی خیلی هم مراقب بودی دستت رو نخورند و زود دستت رو می کشیدی کنار ...

پدر جون اومده بود تهران باهاش رفتیم آبشار تهران باد شدیدی میومد اونجا گوشت عقونت کرد اول تب کردی فکرکردم گرمازده شدی چند روز بعد دوباره تب کردی رفتیم دکتر گفت گوش میانیت  عفونت کرده 2 ماه هم وزن نگرفتی دکتر برات آزمایش نوشت وزنت تا 20 ماهگی 11.5 و قدت 88 بود ...

یه فرش سه بعدی برای آشپزخونه گرفتیم که نقاشی اون رو امیررضا انجام داد ...

امروز رفتیم آبشار تهران خیلی خوش گذشت خلووت هم بود هنوز کشف نشده ...